• چکیده
• مقدمه
• گفتار اول: مفهوم جهانىشدن و برداشتهاى مختلف از آن
o مفهوم جهانىشدن یا جهانىسازى
o برداشتهاى مختلف از جهانىشدن
o ابعاد و دستاوردهاى منفى جهانىسازى غربى
این مقاله با تبیین مفهوم و برداشتهاى مختلف از پدیده روز افزون جهانىشدن یا جهانىسازى به مقایسه دو آموزه "جهانىسازى مهدوى" با "جهانى سازى غربى" پرداخته و با تشریح ویژگى و شاخصهها و تبعات هر یک - بویژه در آموزه دولت جهانى مهدى - برترى الگوى آرمانى جهانىسازى مهدوى براى نجات بشریت و حیاتِ هستى را به شیوه مستدل و طى سه گفتار نمایان مىسازد و آموزه جهانىسازى غربى یا آمریکایى را به دلیل ماهیت مادى، یک طرفه، سلطه گرانه، استکبارى و امپریالیستى مردود مىشمارد و آن را نفى مىکند.
جهانىشدن یا جهانىسازى،(1) پدیدهاى انکارناپذیر در عالم امروز است و با پیشرفتهاى روزافزون بشرى بویژه در عرصه علوم، فناورى، ارتباطات و اطلاعات، حمل و نقل و ... جهان هر روز بیش از پیش به سوى تحقق تدریجى این امر گام برمىدارد. نوشتار حاضر در سه گفتار اصلى، با تبیین مفهوم و برداشتهاى مختلف از این فرایند، معتقد است که در حال حاضر ماهیت اصلى پدیده جهانىشدن، غربى و بویژه آمریکایى است که در بطن آن سلطه گرى، استکبار ورزى، استثمار و امپریالیستى جدید نهفته است و اگر چه نمىتوان از بسیارى جوانب مترقى و ایجابى آن چشم پوشید؛ اما تبعات و پیامدهاى منفى و ویرانگر آن نیز براى بشریت و آحاد جامعه جهانى غیر قابل انکار است.
مقاله حاضر با اشاره به این پیامدهاى منفى، معتقد است آموزه و پدیده جهانىسازى در اساس، پدیده لازم و مثبتى است و باید از این راهبرد به نحو احسن سود جست و با اصلاح آفات و اِعمال صحیح، آن را در خدمت بشریت قرار داد، همانطور که ادیان الهى و بویژه اسلام و حتى مصلحین بشرى، جملگى جهانى اندیشیدهاند و همچنانکه آموزههاى قرآنى و روایى اسلامى نیز خود را به صورت جهانشمول مطرح کردهاند.
طرح حکومت حضرت مهدى و جهانى سازى مهدوى نیز در حقیقت راهبرد آرمانى و نهایى جهان وطنانه اسلامى و نسخه درمان جامعه بشرى از آلام، حرمانها و تنگناهاى بىشمار خویش است.
مقاله حاضر با مقارنه جهانىسازى مهدوى با جهانىسازى غربى؛ ویژگىها و شاخصههاى هر دو - بویژه عصر مهدوى- را تبیین نموده و با ارائه استدلالهاى لازم، برترى بىچون و چراى الگوى جهانىسازى مهدوى را براى نجات بشریت و حیاتِ هستى نمایان مىسازد. در این راستا پژوهش حاضر قصد دارد به پرسشهاى ذیل پاسخ گوید:
1 - جهانىشدن یا جهانىسازى به چه مفهومى است و چه برداشتهایى از آن وجود دارد؟ تبعات مثبت و منفى آن کدام است؟ و ماهیت واقعى جهانىسازى امروزى چیست؟
2 - آیا اسلام و ادیان الهى نیز داراى رسالت جهانشمولى و جهانگرا بودهاند؟
3 - نهضت و آموزه جهانىسازى مهدوى واجد چه ویژگیها و شاخصههایى است؟ و وجوه تمایز و برترى آن نسبت به سایر آموزههاى جهانىسازى در چه شاخصهها و خصائصى نهفته است؟
پیش فرض این نوشتار را نیز به اجمال مىتوان اینگونه طرح نمود:
با وجود جوانب مثبت پدیده جهانىسازى، ماهیت اصلى و فعلى این پدیده غربى و بخصوص آمریکایى، سلطه ورزانه و استکبارى است. در حالیکه نهضت و آموزه جهانى مهدوى، الگوى آرمانى و راهبردى برتر و متعالى است و نجات بشریت و حیات هستى را با خواست و اراده الهى به ارمغان خواهد آورد.
گفتار اول: مفهوم جهانىشدن و برداشتهاى مختلف از آن
جهانىشدن بدون شک یکى از متداولترین اصطلاحات دهه حاضر در جهان و پدیدهاى جدى و جارى در عرصه کنونى و دهههاى آینده است. روزنامه نگاران، سیاستمداران، مدیران تجارى، دانشگاهیان و سایرین با به کار بردن این اصطلاح قصد دارند نشان دهند که پدیدهاى ژرف در حال وقوع است. جهان در حال تحول است و نظمى نو در عرصه اقتصاد، سیاست و فرهنگ جهانى ظهور مىیابد. اما به کارگیرى این اصطلاح در موارد بسیارى توسط افراد متفاوت براى اغراض گوناگون، چندان فراوان است که تعیین موضوع مورد بحث در جهانىشدن، کارکردهاى این اصطلاح و اثراتش بر نظریه و سیاست معاصر را دشوار نموده است. بنابراین به رغم تداول مصطلح جهانىشدن یا جهانىسازى، هنوز تعریف جامع و مانع و با زوایا و ابعاد روشن و محسوس براى این مفهوم جدید و دستخوش تحول که عمر آن نیز کمتر از دو دهه است؛ ارائه نشده است.(2) البته تعاریف متعددى در این باب عرضه شده؛ مثلاً در تعریفى بسیط، جهانىشدن را با چرخش آزاد سرمایه، نیروى کار و اطلاعات تعریف کردهاند یا آن را براى توصیف روندى به کار مىبرند که در آن اقتصاد جهانى، نیروهاى سیاسى و فرهنگى به سرعت کره زمین را زیر نفوذ قرار مىدهند و به خلق یک بازار تازه جهانى، سازمانهاى سیاسى فرا ملى و فرهنگ جهانى تازه دست مىزنند. به نظر اینان دورنماى جهانىشدن، گسترش بازار جهانى سرمایهدارى ، گردش پرشتابترِ کالاها و انسانها، اطلاعات و قالبهاى فرهنگى است و از منظرى دیگر به معناى شکوفایى جوامع مدنى، عامل کاهش موانع در راه تجارت آزاد و تعمیق وابستگى متقابل است و به یکسان سازى و یا مشابه کردن کشورها و فرهنگهاى جهان مىانجامد.
در این راستا با توسعه ماهوارهها، گسترش نظامهاى ارتباطى و الکترونیکى و افزایش رسانهها و کاربرد اینترنت و ازدیاد کانالهاى تلویزیونى و نفوذ فرامرزى آنها، مرزهاى ملى از بین رفته و یا کمرنگ مىشود. کشورها نقش گذشته خود را از دست مىدهند و به جاى قوانین داخلى، قوانین بین المللى حاکم مىشود. طى این فرایند، قید و بندهاى جغرافیایى، فرهنگى، مذهبى و ... که بر روابط انسانى سایه افکنده، از بین مىرود. بدین ترتیب مىتوان جهانىشدن را به فرایندهایى تعریف کرد که بر اساس آن همه مردم جهان در جامعهاى واحد و فراگیر به هم مىپیوندند و این مفهوم در نمایى عام عبارت است از: در هم ادغام شدنِ بازارهاى جهانى در زمینههاى تجارت و سرمایه گذارى مستقیم و جابهجایى و انتقال سرمایه، نیروى کار و فرهنگ در چارچوب آزادى بازار و شکافته شدن مرزهاى ملى، رقابت بىقید و شرط در سطح جهانى، بویژه در سطح قدرتهاى بزرگ، گسترش نوآورىهاى تکنولوژیک، رشد روزافزون تجدد و نوگرایى، جهانىشدن تولید و مبادله و در این راستا گذر از اقتصاد ملى به اقتصاد جهانى، حرکت از جامعه صنعتى به جامعه اطلاعاتى، تمرکز زدایى، توسعه فضاى رقابتى مبتنى بر ائتلاف و ادغام، یکپارچگى بازارهاى مالى جهانى و گسترده شدن مبادلات تجارى، مقررات زدایى و برداشته شدن ضوابط حمایت گرایانه بازرگانى داخلى و ملى.
بدین ترتیب مىتوان جهانىشدن را بر حسب تعاریف موجود، شکلگیرى شبکهاى دانست که در چارچوب آن، اجتماعاتى که پیش از آن در کره خاکى دور افتاده و منزوى بودند، بر پایه وابستگى متقابل و وحدت جهانى ادغام مىشوند و ارتباط آنها با یکدیگر چه در سطح فردى و چه در سطح اجتماعى، بسیار نزدیک و متقارن و حتى چهره به چهره مىگردد و هویت انسانها از سیطره یک جامعه و یک ساختار اجتماعى ثابت خارج شده و از یک هویت سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى در عرصه بین المللى متأثر خواهد گشت.
کوتاه سخن آن که بسیارى از صاحب نظران، ویژگىهاى عصر جهانىشدن را در مفاهیمى چون ظهور دهکده الکترونیکى جهانى، انقلاب اطلاعاتى، فشردگى زمان و مکان، گسترش جهان آگاهى، پایان جغرافیا و عصر سیبرنیتیک خلاصه کردهاند. دورهاى که روابط فراملى جایگزین روابط بین المللى مىگردد و جامعه مدنى جهانى به عنوان شبکهاى از سازمانهایى که اهداف و آرمانهایش مرز نمىشناسد، به عنوان مظهرى از روابط فراملى آشکار مىگردد.
از منظر برخى صاحب نظران، در رهیافتهاى مختلف، سه نوع جهانىشدن ملحوظ است:
1- جهان گرایى راستین و کامل که هم مادى و هم معنوى است و علاوه بر توسعه اقتصادى، تعادل سیاسى و اجتماعى و تعالى فرهنگى و انسانى را در بردارد.
2- جهانگرایىِ ناقص و نارسا که صرفاً اقتصادى و تک ساختى است
3- جهانگرایى کاذب و سلطه جویانه و تنازعى که همان جهانىسازى آمریکایى با ماهیتى سیاسى و سلطه جویانه و انحصار طلبانه است که با لحاظ آمریکا در رأس قدرت جهانى، یکهتازانه به دنبال افزایش قدرت این کشور و افزایش وابستگى جهانى به آمریکا است.(4)
اما شاید بتوان گفت که درباره فرایند جهانىسازى یا جهانىشدن دو دیدگاه اساسى وجود دارد: یکى دیدگاه مثبتنگر و دیگرى منفىنگر. از دیدگاه مثبت نگر، جهانىسازى مىتواند با استفاده از عرصه فن آورى اطلاعات (IT) همانند پلى، تمام دنیا و شهروندان آن را متحد کرده و محرومیتهاى علمى، اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى را از بین ببرد یا کاهش دهد. هنجارهاى پسندیده دینى، اخلاقى یا دست کم انسانى را بر جهان حکمفرما کند و نوعى وحدت بهینه، مثبت و متکامل را میان بشریت ایجاد نماید. جهانىسازى مىتواند مردم دنیا را هم پیکر نماید تا همانند یک اندامواره در فکر صلاح و اصلاح یکدیگر بر آمده و در سنگرى واحد علیه تمام عوامل مُخلّ تکامل بشرى مبارزه کنند.
اما بر مبناى دیدگاه دوم، متأسفانه فرایند جهانىسازى فعلى اگر چه داراى برخى فواید از موارد پیشگفته بوده است، ولى در حقیقت هدف اصلى آن، چیزى نیست جز یکپارچه کردن جهان و ادغام آن در بازار مشترک جهانى به رهبرى دنیاى سرمایه دارى به سردمدارى آمریکا. بازارى که همه مؤلفههاى حیات اجتماعى، از اقتصاد و سیاست تا فرهنگ، به زبان منفعتطلبى و استکبار ورزى ترجمه مىشود و سلطه بىچون و چراى تمدن غرب و استیلاى بیشتر کشورهاى دارا علیه کشورهاى فقیر را به دنبال دارد. امروزه حتى برخى از اندیشمندان غربى از جهانىشدن به عنوان یک خطر و تهدید بالفعل و بالقوه در راستاى آمریکایى شدنِ جهان نام مىبرند.
به همین دلیل، برخى همانند والرشتاین، دان دویچ و لستى، با نگاهى بدبینانه جهانىسازى را اقتصادى سازى جهان، استثمارگرى و استعمار شوندگى جهانى مىدانند. چرا که نظریه آنان به جوهره هژمونیک، تنازعى و هابسى - داروینیستى این فرابرد معطوف شده است؛ فرایندى که در حقیقت، داروینیسمِ جهانى را ترویج مىکند. نظریه سیاست قدرت هانس مورگنتا، نظریه و بلکه راهبرد و دکترین تنازع تمدنهاى هانتینگتون، سیاست جنگ صلیبى نو محافظه کاران آمریکایى، اشغال، یکهتازى، یکجانبه گرایى و نظامىگرى آنان تحت عنوان مبارزه با تروریسم، تهدید و ارعاب نظامى و امنیتى و براندازى یا اشغالگرى و تجزیه کشورها و دولتها از جمله آثار و عوامل تحقق جهانىسازى غربى است که مدعى جامعه جهانى تکقطبى و سرمایه سالارانه با سلسله مراتب قدرت و سلطه بوده و علاوه بر استفاده از میلتیاریسم، از شیوهها و ابزارهاى تازه تحمیق علمى و فرهنگى و تطمیع اقتصادى و تکنولوژیکى بهره مىگیرد.
بىدلیل نیست که اندیشمندانى مانند پولانى، اسکات گرى، هوتن و فرکلا نیز از این فرابرد جهانىسازى، با تعابیرى مانند غربىسازى، آمریکایى سازى، و گاه نئوامپریالیسم در قالب نظام تازه تکقطبى و دهکده جهانى یاد کردهاند.(5)
جهانىسازى از نوع غربى یک پروژه تحمیلى و یک طرح مهندسى اجتماعى در سطح کلان سیستمى است که ایدئولوژى غربى را تحمیل مىکند و با تکیه بر بنیادهاى نئولیبرالیستى و سرمایه دارى، در صدد فراگیر کردن شیوه زندگى آمریکایى و غربى کردن انسانها و ترویج فرهنگ مصرف و اصالت سرمایه است. پیروان این نگرش، جهانىشدن را مقولهاى ارادى و در کنترل عدهاى خاص مىدانند. به زعم آنان، این اراده در حال حاضر در اختیار جهان سرمایه دارى است. مىتوان گفت که از این دیدگاه، جهانىشدن مرحله تازهاى از امپریالیسم است که در آغاز به صورت همبستگى ظاهر شده و اخیراً خود را در چهره جهانى نمایانده است. شون هیلى به عنوان یکى از مخالفان جهانىشدن، آن را پروژهاى تحمیلى مىداند و عقیده دارد که تنها حوزههاى بخصوصى جهانى شده است. به گفته وى در خلال دهه 90 نهتنها ثروت جهانى نشده است، بلکه در دست عدهاى خاص متمرکز گردیده است. تکنولوژى با آنکه بسیار تواناتر از گذشته گشته، اما جهانى نشده است و حتى رشد اقتصادى که پایه و اساس برترى تاریخى سرمایه دارى است، صورت جهانى نیافته است.(6)
بدین ترتیب و به باور بسیارى و همانطور که ذکر شد؛ جهانىسازى غربى یکى از غالبترین برداشتهاى نظرى و عملى از اصطلاح و مفهوم جهانى شدن است. به اعتقاد بسیارى، جهانىسازى در اساس خود مستلزم غربى شدن جهان و پوششى براى سلطه سرمایه دارى است. لذا این اصطلاح بطور غالب، واژهاى جایگزین براى گفتمانها و مصطلحاتى کهنهتر همانند امپریالیسم و نیز نوگرایى است. جهانىشدن به عنوان مفهوم جایگزین امپریالیسم، توجه ما را به سلطه کشورهاى بسیار توسعه یافته بر کشورهاى در حال توسعه یا سلطه شرکتهاى فرا ملیتى بر اقتصادهاى ملى و محلى معطوف مىکند. از این گذشته جهانىشدن مىتواند به عنوان مفهومى پوششى، وحشت جهانیان را از استعمارگرایى خنثى کند. این مفهوم مىتواند در قالب گفتمان امپریالیسم نو، استثمار دائمى بسیارى از کشورهاى دنیا توسط ابرقدرتها و شرکتهاى غولپیکر فراملى را پنهان سازد و لذا برخى ابعاد مخربتر و وحشیانهتر توسعه معاصر را مخفى نگاه دارد.
حتى کلیّت جهانىشدن از نگاه منتقدان، نابودى سنن محلى، وابستگى مستمر کشورهاى فقیر به کشورهاى ثروتمند، نابودى محیط زیست، همگون شدن فرهنگها و شیوه زندگانى روزمره را به همراه مىآورد.
حتى مارکسیستها، لیبرالها و هواداران چند فرهنگى بودنِ جهان که بر تهدید حاکمیت ملى، سنن محلى و دموکراسى مشارکتى از سوى نیروهاى جهانى انگشت مىگذارند یا هواداران محیط زیست که از پیامدهاى اکولوژیک مخرب جهانىشدن عنان گسیخته هراس دارند و محافظه کاران که جهانىشدن را تهدیدى براى فرهنگهاى ملّى و محلى و تقدس سنتها به شمار مىآورند.(7)
شایان ذکر است که جهان سرمایه دارى به رهبرى آمریکا، نیز از اندیشمندان و نظریه پردازان پروپا قرصى نیز سود مىبرد که بشدت طرفدار نظریه جهانىسازى آمریکایى و در سایه مکتب لیبرال دموکراسى مىباشند. از جمله به عقیده بارکر، جهانىشدن با توجه به گسترش سلطه سرمایه دارى آمریکا، امرى طبیعى و تحقق آن به سود همه مردم جهان است. لذا سرمایه دارى آمریکایى مىبایست مردمِ تحت سلطه خود را قانع کند که راه و رسم آمریکایى، همان پدیدهاى است که آنان مطالبه مىکنند و در این گیر و دار البته هژمونى آمریکا امرى طبیعى و به سود همه مردم جهان است.(10)
همچنین فرانسیس فوکویا که فرجام تاریخ را در غلبه تمدن و فرهنگ آمریکایى و مکتب لیبرال دموکراسى مىبیند با نخوتى آشکار منظر خود را از جهانىشدن آمریکایى چنین بیان مىکند:
فرآیندى بنیادى در کار است تا الگوى تکاملى مشترکى براى کل جوامع انسانى دیکته کند. بطور فشرده، جهانىشدن چیزى شبیه تاریخ جهانى بشر در راستاى دستیابى به لیبرال دموکراسى است.(11)
جالب اینجاست که این ادعاهاى مغرورانه در حالى صورت مىگیرد که امروزه شاهد بحرانهاى متعددى در دنیاى غرب (آمریکا و اروپا) هستیم که از جمله آنها بحران معنویت، بحران مشروعیت، بحران هویت، بحرانهاى اخلاقى و فساد اقتصادى، و بحران محیط زیست مىباشد. عارضههاى این بحرانهانیز ظهور گستردهاى یافته است که از جمله آنها: آلودگى محیط زیست، ماشینى شدن و مادى شدن سپهر زندگى انسان غربى، افول نظامهاى تعلیم و تربیت، بىمعنى شدن و یا کاهش معناى زندگى، از خود بیگانگى افراد و جوامع، ناهنجارى و ازهمگسیختگى خانوادهها، فقدان عدالت اجتماعى، کنترل احزاب سیاسى، محدودیت آراء و عقاید عمومى و اِعمال آن، ظهور تعصبات نژادى و ملى، عدم عاطفه و روابط صمیمانه میان افراد، بىاحترامى به قانون و ظهور وندالیسم اجتماعى، تقلیل امنیت اجتماعى و رفاه اجتماعى، گسترش بىحد و مرز بىبندوباریهاى جنسى و خشونتهاى فردى و اجتماعى.
بدیهى است چنین حقایقى بیانگر آن است که نه جهان غرب و نه الگوى جهانىسازى غربى نتوانسته و نمىتواند در پرتو مکتب مادى گرایانه لیبرال دموکراسى، به ارمغان آورنده معانى جدید و آرمانى براى حیات بشرى باشد. امروزه اگر چه جامعه غرب از لیبرالیسم به لیبرالیسمِ نو گرایش یافته است؛ اما حتى برجستهترین فیلسوف جهان معاصر یعنى یورگن هابرماس این گرایش تازه غرب را به لیبرالیسم وحشى تعبیر نموده است.(12) لیبرالیسمى که براى جهانیان چیزى جز افزایش جنگ، فقر و نابرابرى بهبار نیاورده است. هر چند براى غربىها نتیجهاى جز افزایش قدرت، ثروت و شکاف بیشتر میان کشورهاى فقیر و غنى در بر نداشته است و هژمونى آنها را بر جهان افزوده است و به جاى صلح جهانى، ناامنىهاى بین المللى را دامن زده است.
در سایه جهانىسازى غربى، وقتى صاحبان قدرتمند کارتلها و تراستها که در عین حال، نظام اطلاعرسانى جهانى را نیز در اختیار خود گرفتهاند، در شرایطى نابرابر راه بر چشمان ملتهاى فقیر مىبندند و از رهآورد این کورچشمى تحمیلى و ارتباطات یک سویه دست در جیب رقیب ناتوان مىکنند. آیا مىتوان مانند فوکویاما همچنان خوشبینانه از اعتماد متقابل سخن گفت؟
امروزه پنج غول اقتصادى یعنى آمریکا، ژاپن، فرانسه، انگلیس و آلمان از جمع دویست کارتل و تراست بزرگ جهان، یکصد و هفتاد مورد از آنها را زیر یوغ خود گرفتهاند. بر پایه گزارش سازمان ملل متحد، اندازه منابع ملى و نقدینگى 358 نفر از اعضاى الیگارشى قماربازان جهانى مساوى منابع مالى دو و نیم میلیارد انسان است. از سویى حجم شگفتانگیز قدرت و ثروت در قالب شرکتهاى چند ملیتى، به سادگى مرزهاى دولتى و هویتهاى ملى را در هم مىشکند و ارزشهاى مورد نظر را - که همان لیبرالیزم نو مىباشد - بر جهان حاکم مىکند. اندیشمندى بنام خوزه دوکاسترو در آثار گوناگون خود با آمار و ارقام ثابت کرده است که همین کره خاکى مىتواند چند برابر جمعیت کنونى خود را نان دهد و جهان هم در آرامش و صلح دائم به سر برد. وى در کتاب سیاه گرسنگى جهان معاصر را چنین ترسیم کرده است: در عصر ما اکثریتى هستند که خوراک ندارند و اقلیتى که خواب ندارند. آیا چنین وضعیتى دستاوردهاى مستقیم جهانىسازى به شیوه غربى نیست؟ البته این ابعاد منفى تنها به حوزه اقتصادى و رفاه زدگى کشورهاى دارا و فقرزدگى کشورهاى ندار ختم نشده است، بلکه تخریب بنیادهاى فرهنگى، ارزشى و اخلاقى آنها را نیز بدنبال داشته و دارد. از دید هورک هایمر جهانىشدن براى بورژوازى، حکم آب براى ماهى را دارد. بنابراین بورژوازى ناگزیر است زمینههاى فرهنگى مورد نیاز را در کشورهاى مختلف بسترسازى کند. و چنین است که مىبینیم جهانىشدن اقتصاد، از جهانىشدن فرهنگ و فرو ریختن ارزشها و باورها و خرده فرهنگهاى محلى، بومى و ملى سر در مىآورد.(13)
بدیهى است نتیجه و ابعاد منفى چنین جهانىشدنى به رفع فقر، نابرابرى، تبعیض، جنگ و خشونت و ... نیانجامد. باید پرسید چگونه چنین امرى مىتواند متوقع باشد؟ در حالیکه امروزه کشورهاى توسعه یافته صنعتى و فراصنعتى، کمتر از بیست درصد جمعیت جهان را در خود جاى دادهاند، حال آنکه بیش از هشتاد درصد ثروت جهان را به کیسه کارتلها و تراستهاى خودى ریختهاند؟!
باید اذعان نمود که متأسفانه دیانت حاکم مسیحى و ارباب کلیسا در جهان غرب نیز نتوانسته است به مقابله لازم با تبعات منفى اینگونه جهانىسازى یکسویه و امپریالیستى بپردازند. همچنانکه فیلسوف فرانسوى یعنى پیربوردیو فراتر از این ادعا، کلیساى مسیحى را به همسویى با این روند و منفعتخوارى از این جریان ناسالم جهانى متهم کرده است. به عقیده وى:
کلیساى کاتولیک دشمن سرمایه دارى نیست. این کلیسا مایل است مشتى از مزایاى نئولیبرالیسم را از آنِ خود سازد و از اروپا مىخواهد نئولیبرالیسم را با کاتولیسیسم در هم آمیزد. این همان سرمایه دارى کشیش زده است.(14)
جالبتر آنکه بدانیم متأسفانه امروزه بسیارى از تجاوزطلبىهاى آمریکا و تهاجمات این کشور به سایر کشورهاى مستقل با آموزههاى مسیحیت بنیادگرا و همراهى کشیشان و کلیساى این نحله از مسیحیت مىباشد که به آن صهیونیزم مسیحى(15) نیز گفته مىشود که در همگرایى با صهیونیزم، معتقد به ظهور دوباره حضرت مسیح در بیت المقدس و نجات یهودیان و انهدام سایر ادیان، تمدنها و فرهنگهاى متعارض، از جمله مسلمانان بدست این منجى بوده و در این راستا هرگونه اعمال جنایت و سرکوب و قساوت را براى صهیونیزم به عنوان زمینهساز ظهور منجى موعود مسیحى و ابزار دست آن توجیه مىنمایند. بنابراین همپیمانى و همپیوندى مستحکم زمامداران آمریکایى با صهیونیسم در این راستا توجیهپذیر است.
با تبیین برداشتهاى مختلف جهانىشدن، بویژه ابعاد منفى پروژه جهانىسازى غربى، مىتوان به روشنى ادعا نمود که حکومت جهانى و جهانشمول حضرت مهدى هیچکدام از شاخصههاى منفى پیشگفته را ندارد و ضمن برخوردارى از زوایا و ابعاد مثبت جهانىسازى، راهبردى حقیقى و متعادل براى این طرح فراگیر است.
1. Globalization.
2. خوشبختانه کتب و مقالات بىشمارى حتى به زبان فارسى درباره پدیده جهانىشدن به رشته تحریر درآمده است. به عنوان نمونه ر.ک:
گسهال، ساموب و... ، روندهاى اخیر جهانىشدن و آلترناتیوهاى واقعى آن، ترجمه هما احمدزاده، احمد جوهریان، تهران، پژوهنده، 1381.
سمیر امین، سرمایهدارى در عصر جهانىشدن، ترجمه ناصر زرافشان، تهران، آگاه، 1380.
سرژلاتوش، جهانىشدن غربىسازى جهان، ترجمه فرهاد مشتاقصفت، تهران، انتشارات سمت، 1381.
جانآرت شولت، نگاهى موشکافانه بر پدیده جهانىشدن، مترجم مسعود کرباسیان، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1382.
3. ر.ک: اسماعیل مردانىگیوى، جهانىشدن نظریهها و رویکردها، اطلاعات سیاسى اقتصادى، مرداد و شهریور 1380، شماره 168 - 167، صفحه 32.
4. ر.ک: علیرضا صدرا، آسیبشناسى جهانىشدن و جهانىسازى با مدل جهانگرایى مهدویت، قبسات، سال نهم، پائیز 1383، ص 160.
5. ر.ک: همان، ص 162.
6. ر.ک: کاظم غریبآبادى، جهانىشدن و تحول در مؤلفههاى سیاست خارجى، اطلاعات سیاسى - اقتصادى، مهر و آبان 1382، شماره 193 و 194، ص 23 و 24.
7. ر.ک: داگلاس کلنر، نظریه انتقادى جهانىشدن، ترجمه حسین شریفىرهنانى، اطلاعات سیاسى - اقتصادى، مرداد و شهریور 1381، شماره 180 - 179، ص 128 و 129.
8. ر.ک: محمد قراگوزلو، جهانىشدن، اطلاعات سیاسى - اقتصادى، خرداد و تیر 1381، شماره 188 - 177، ص 80.
9. ر.ک: همان.
10. ر.ک: همان.
11. کاظم غریبآبادى، پیشین، ص 22.
12. ر.ک: قراگوزلو، ص 87.
13. ر.ک: همان، ص 90 و 96.
14. ر.ک: همان، ص 90.
15. اسامى دیگرى نیز براى صهیونیسم مسیحى رایج است. از جمله: بنیادگرایى مسیحى، تجدید حیاتیافتگان، مبلغان انجیل یا مبلغان جنگجوى انجیل، پیروان خواستههاى مسیح یا خواستههاى خدا و تروریسم مقدّس.
آراء و اندیشههاى این نحله بنیادگراى مسیحى در کتابهایى مانند: تدارک جنگ بزرگ، جنگجوى انجیل، مبلغان جنگجوى انجیل در بستر جنگ هستهاى؛ هر سه اثرِ کریسهالسل و دو کتاب دیگر با عناوین: زمین سیاره بزرگ مرحوم، در پیشگویىهاى انجیل جاى آمریکا کجاست؟ نوشته کشیشى به نام هاللیندسى آمده است.
دکتر بهرام اخوان کاظمى
دبیرخانه دائمى اجلاس حضرت مهد