در قسمت قبل گفتیم که: شاید در اذهان بسیاری از مردم این پرسش مطرح باشد که امام مهدی، علیهالسلام، چگونه حکومتخواهد کرد و نظام سیاسی - اداری که او برپا میکند چه ویژگیهایی خواهد داشت؟
در پاسخ این پرسش باید گفت که ویژگیهای حکومت مهدوی همان ویژگیهای حکومت علوی است; با این تفاوت که حکومت علوی تنها در گسترهای محدود از کره خاک و در مدت زمانی ناچیز برقرار شد و آن حضرت هم به دلیل درگیری در جنگهای داخلی، نتوانستبه همه آنچه که در نظر داشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدی، علیهالسلام، با پیش گرفتن سیره جدش امیرالمؤمنان، علی، علیهالسلام، جهان را تا آستانه برپایی قیامت از عدالت پر میسازد و به همه اهداف خود دست مییابد.
در آنچه گذشت ویژگیهایی را که در دیدگاه امام علی، علیهالسلام، باید در یک مدیر شایسته وجود داشته باشد، بررسی شد و اکنون به دیگر اقدامات اجرایی و حکومتی آن حضرت اشاره میکنیم:
حضرت امیر هرچند کارگزاران خود را همیشه به یاد خدا و ترس از قیامت دعوت میکرد و با کلمات زیبا و تکان دهنده آنان را متوجه مسؤولیت الهی مینمود اما هرگز بدین اکتفا نمیکرد، زیرا هر انسانی - جز معصوم - در معرض وسوسههای شیطان است. از این رو بر کارگزاران و مدیران خود بازرسانی میگمارد و حتی بر بزرسان نیز بازرسی دیگری قرار میداد(26)و از این طریق کارکرد مدیران خود را دقیقا زیر نظر میگرفت. به کارگزاران برجسته خود نیز سفارش میکرد بر مدیران جزء جاسوس بگمارند و چنانچه این جاسوسان به طور دسته جمعی از خیانت مدیری خبر دادند به گزارش آنان توجه نموده، خائن را آشکارا مجازات کنند. (27)
به یکی از فرمانداران خود - کعب بن مالک - نوشت:
افرادی از یارانت را تک تک به روستاها و آبادیهای دورافتاده بفرست تا شیوه زندگی و و اعمال آنها را برایت گزارش کنند. (28)
در چندین جای نهجالبلاغه، حضرت خطاب به مدیران خود از واژههایی چون «به من خبر دادهاند»، «جاسوسان گزارش کردهاند» و... استفاده کرده است که نشان میدهد در جاهای مختلف جاسوسان امینی از طرف او بودهاند. (29)
وی بر وضع زندگی و معیشتی کارگزاران نیز نظارت داشت و اگر مشاهده میکرد وضع خانه و املاک آنان به طور غیر عادی تغییر یافته و رو به ترقی نهاده است، به آنان هشدار میداد و بازخواست مینمود. شریح قاضی (30) را به دلیل خرید خانهای به هشتاد درهم ملامت کرد که مبادا از حرام باشد و اگر از حلال هم باشد از عزت قناعتبه دام ذلت دنیا طلبی افتادن است (31) به یکی دیگر از کارمندانش که خانه مجللی ساخته بود نوشت:
سر و کله طلا و نقره پیدا شده است!! (32)
وجود جاسوسان و گزارشگران در هر نظامی ضروری است. زیرا تصمیم گیری صحیح امام و پیشوای جامعه جز در پرتو اطلاعات کافی از اوضاع و احوال کشور و نحوه کارکرد مدیران میسر نیست. مدیر جامعه چنانچه بموقع در جریان انحراف یا زیانی به مردم و حکومت قرار گیرد، میتواند از بروز خسارات سنگین و گاه جبران ناپذیر جلوگیری نموده امور را به دلخواه خود هدایت کند. حاکم به استناد همین گزارشها به نقاط ضعف و قوت مدیران خود پی برده به تشویق و تنبیه آنان اقدام مینماید.
البته نظارت نباید چنان باشد که مدیران را از کار دلسرد و به حاکم بدبین نماید، جاسوسان نباید اجازه داشته باشند در امور مدیران دخالت نمایند. او چشم حاکم است و وظیفه چشم تنها دیدن و گزارش دادن است و تجزیه و تحلیل آن به عهده مغز یا رهبر جامعه میباشد.
اسلام بر اساس اصل امر به معروف و نهی از منکر همگان را موظف کرده است که نسبتبه دیگران احساس مسؤولیت داشته باشند و احدی را از این امر استثنا نکرده است. به طوری که یک فرد عادی اجازه دارد بالاترین شخص مملکت را امر به معروف و نهی از منکر کند. همین نظارت همگانی است که «حیای جمعی» به وجود میآورد و جلو بسیاری از مفاسد و خلافها را میگیرد.
امیرالمؤمنین بر اساس معارف اسلامی، حکومتخود را به گونهای طراحی کرده بود که مردم حق داشتند اظهار نظر کنند و حقوق خود را مطالبه نمایند. او خود صبحگاهان وارد بازار میشد و به تجار و اهل بازار تذکراتی میداد. در ساعتهایی از روز برای رسیدگی به شکایات مینشست و هر کس اجازه داشت، مستقیما مشکلات و شکایات خود را با پیشوایش در میان بگذارد. برای آنکه مردم بتوانند هر لحظه شکایت خود را به حاکم برسانند حضرت در کوفه خانهای معین کرده بود که هر کس شکایتی داشت مینوشت و در آن خانه که «بیت القصیص» نامیده میشد، میانداخت. (33) آن حضرت به فرماداران خود نیز توصیه میکرد صبح و عصر برای رسیدگی به امور مردم بنشینند و به پرسشهای مردم بدون واسطه پاسخ دهند. (34) به مالک اشتر سفارش میکند اگر مردم نسبت به کارهای تو بد گمان شدند عذر و دلیلت را آشکارا بر ایشان مطرح کن و سوء ظنها را از ذهنشان دور نما. (35)
وقتی یک مدیر احساس کند باید در مقابل کارهای خود به افکار عمومی پاسخگو باشد، به ناچار کارها را طوری سامان میدهد که بتواند از آنها دفاع کند. امیرالمؤمنین خود به مردم کوفه میفرمود:
اگر با غیر مرکبم و بار آن و غلامم فلانی از نزد شما رفتم بدانید خیانت کردهام. (36)
3. انجام کارها از راههای قانونی
امیرالمؤمنین هنگام اعزام کارگزاران یا ماموران مالیاتی، وظایف آنان را طی نامههایی ابلاغ میکرد و هشدار میداد که بعد از ابلاغ قوانین و شرح وظایف، حجت تمام است و اگر تخلفی صورت گیرد بهانهای مورد قبول نخواهد بود (37)، برای مالیات بگیران، ریز وظایفشان را معلوم میکرد که سلام کنند، با مهربانی و تواضع سخن بگویند، به خانه افراد برای مهمانی نروند (38) و... نحوه برخورد مدیر و کارگزار را با غیر مسلمانان بیان مینمود. (39)
4. نشان دادن لغزشگاهها به کارگزاران
بسیار پیش میآید افرادی که جدا قصد ارتکاب خلاف یا خیانتی نداشتهاند; اما به دلیل عدم آگاهی و شناخت لغزشگاهها، ناخواسته گرفتار شدهاند که اگر به آنان هشدار داده میشد; بدین مشکل مبتلا نمیشدند. این مساله مخصوصا نسبتبه حاکمان مصداق زیادی دارد. زیرا گروهی زیرک و فرصت طلب همیشه در صددند با لغزاندن حاکم از قدرت او سوء استفاده نموده، منافعی کسب کنند. خطری که هرچه صاحب قدرت قویتر و با نفوذتر باشد شدت بیشتری مییابد.
بیشترین کسانی که ممکن است زمامدار را از راه حق و انصاف منحرف نمایند، اقوام و اطرافیان اویند آنان به اعتبار قرابتشان به زمامدار، به اموال مردم دست درازی میکنند و هنگام خرید و فروش با بی انصافی با دیگران معامله میکنند. حاکمان اسلامی نبایستی زمین یا مزرعهای در اختیار آنان قرار دهند زیرا بر همسایگان ستم روا داشته، بار خود را بر آنها تحمیل مینمایند که در این صورت استفادهاش مال آنها، بدنامی و رسواییش از آن حاکم است. (40)
یکی دیگر از عوامل لغزش مدیران نرسیدن حقوق کافی به آنهاست. وقتی حقوق دریافتی کارکنان دولت کفاف زندگی روزمره آنان را نکند، علاوه بر اینکه دچار اضطراب روحی میگردند، در انجام وظیفه سستی میکنند، برای جبران کمبود خود به اموال مردم دست درازی مینمایند و امنیت اداری مردم را به مخاطره میافکنند. این مساله مخصوصا در مورد قضات از اهمیت بیشتری برخوردار است. (41)
برای دلگرم کردن زیردستان و به جهت فعال کردن بیشتر آنان، حاکم باید آنها را مورد تشویق قرار دهد، اما بایستی مواظب باشد تا در تشویق، تبعیض ناروا صورت نگیرد. اگر فردی صرفا به دلیل دوستی و نزدیکی به حاکم مورد تشویق قرار گیرد، بدون آنکه کار مهمی انجام داده باشد این امر از طرفی موجب غرور کاذب در وی میشود و از طرف دیگر دلسردی دیگران را به دنبال خواهد داشت.
حاکم اسلام نبایستی تلاش یکی را به دیگری نسبت داده، ارزش خدمت او را کمتر از آنچه هستبه حساب آورد. بزرگی شخص نباید موجب آن شود که کار کوچکش را بزرگ بشمارند و معروف و مشهور نبودن فردی سبب نگردد خدمت پرارجش کوچک جلوه داده شود. (42)
تشویق زیر دستان و حق شناسی از آنان رابطه حاکم و ماموران او را استحکام میبخشد. شجاعان را شجاعتر میکند و مسامحه کاران را به خواستخدا، به حرکت درمیآورد.
گروهی از ساکنان مدینه، به معاویه پیوسته بودند، سهیل بن حنیف که از طرف امام، علیهالسلام، حاکم مدینه بود; از این واقعه اندوهگین شد. حضرت برای دلداری او نوشت:
ناراحت مباش. اینها از ستم نگریختهاند و به عدل پناه نبردهاند.
امام، بعد از پایان ماموریت کارگزاران خود، از زحمات آنان تشکر میکرد، از مردم کوفه به
دلیل فداکاری در جنگ جمل قدردانی کرد، یاد شهدای بصره و
کارگزاران شهیدش را گرامی میداشت و از صفات نیکوی
زندگان آنها یاد میفرمود.
تشویق لزوما نباید مستلزم هزینههای سنگین باشد، بلکه گاهی بر شمردن کارهای مهم کارگزاران امر تشویق را تحقق
میبخشد. البته این سخن به معنی نفی پاداشهای مالی نیست اما نباید بر آن تکیه داشت. امیرمؤمنان در همین خصوص میفرماید:
اگر پیامبران دارای سلطنت و قدرت بودند و خداوند گنجهای طلا و باغهای سرسبز و خرم را در اختیار آنان قرار میداد بگونهای که همه سرکشان سر تعظیم فرود میآوردند، اما مناسب نبود، زیرا در این صورت ایمان آنها به خاطر ترس یا به واسطه علاقه به مادیات بود و خلوص نیت ایشان از میان میرفت.
تنبیه چنانکه از اسمش پیداست بایستی موجب بیدار شدن و اصلاح افراد باشد. زیرا اگر برای کینه توزی و تشفی خاطر باشد، آن انتقام است نه تنبیه. تنبیه شونده باید صریحا از علت تنبیه خود آگاه شود. اما در هر حال از حد اعتدال نباید خارج شد، زیرا افراط در آن، آتش لجاجت را شعلهور میکند.
تنبیه نیز همچون امر به معروف و نهی از منکر از مراحل نرم و آسان به مراتب سخت و خشن انتقال مییابد و در هر حال راه جبران خطا را نباید بست.
«مصقلة بن هبیره» از فرمانداران امام، اسیران بنی ناحیه را از «معقل بن قیس» فرمانده لشکر امام، علیهالسلام، خرید و آزاد ساخت. اما هنگامی که حضرت از او مطالبه غرامت کرد به شام گریخت، امیر مؤمنان در این باره فرمود:
خداوند روی مصقله را سیاه کند. کار بزرگواران را انجام داد اما خود چون بردگان فرار کرد، هنوز ثناخوان به مدحش نپرداخته بود که او را ساکت کرد... اما اگر مردانه ایستاده بود، همان مقدار که داشت از او میپذیرفتم و تا هنگام قدرت و توانایی به او مهلت میدادم.
اشعثبن قیس را سخت تهدید و سرزنش کرد اما برای آنکه به وی اطمینان دهد خشم امیرالمؤمنین وی را از جاده انصاف دور نخواهد کرد در پایان نامه فرمود:
امید است رئیس بدی برای تو نباشم.
مولای متقیان در مقابل خیانتکار هرگز سستی نمیکرد، هرچند از سابقه خوب و خدمات ارزنده قبلی برخوردار بود. به ابن عباس با آن همه سابقه درخشان فرمود:
اگر حسن و حسین هم کار تو را کرده بودند هیچ پشتیبانی و هواخواهی از ناحیه من نمیدیدند و در اراده من اثر نمیگذارند تا آنگاه که حق را از آنها بستانم...
گاهی به کارگزاران خائن مینوشت:
تو را چنان خوار و فقیر میکنم که خرج زن و بچهات را نداشته باشی.
در سخنرانیهای عمومی گاهی سربازان و فرماندهان خود را به دلیل سستی و کوتاهی در جنگ سرزنش میکرد و برای
آنکه آنان را به غیرت و حرکت وادارد یک سرباز معاویه را در اطاعت از فرماندهی، از ده سرباز خود برتر میشمرد.
امام علی، علیهالسلام، روزی صدایی شنید که کمک میطلبید. قضیه از این قرار بود که فردی پیراهنی خریده و به فروشنده پول تقلبی داده و در مقابل اعتراض او، وی را سیلی زده بود و اکنون داشتند مشاجره میکردند. بعد از معلوم شدن صحت مطلب، حضرت به فروشنده گفت: سیلی را قصاص کن. گفت: بخشیدم. فرمود: خود دانی ولی خود چند سیلی به صورت ضارب نواخت و فرمود: این هم حق حاکم.
آری این است آن عدالتی که مردی چون علی، علیهالسلام، جان شریفش را بر سر آن نهاد و گرنه صرف عدالت اخلاقی و شخصی اگر امکان داشته باشد! آنگونه نیست که کسی را لایق شهادت برای عدالت کند. این پیراهنی است که به غیر او برازنده نیست.
حیدرعلی میمنه جهرمی
26. ر.ک: مرد نامتناهی، ص113.
27. ر.ک: نهجالبلاغه، نامه53.
28. قاضی ابویوسف، کتاب الخراج، ص128، نقل از: مدیریت و فرماندهی در اسلام، ص127.
29. نامه 20،33، 40،...
30. شریح قاضی، از زمان خلیفه دوم تا زمان عبدالملک بن مروان یعنی حدود شصتسال منصب قضاوت داشت، امیرالمؤمنین میخواست او را از قضاوت عزل نماید; اما با مخالفتشدید مردم مواجه گشت که قاضی منصوب عمر را نباید از کار برکنار کرد. حضرت نیز برای جلوگیری از پراکندگی مردم وی را در همان شغل نگه داشت، روزی بر وی خشم گرفت و او را به قریهای یهودی نشین در اطراف مدینه به نام «ببانقیا» تبعید کرد ولی بار دیگر او را به کوفه بازگرداند. این قاضی حدودا نود ساله، خانهای به قیمت هشتاد دینار خریده بود که در شرایط فقر عمومی مردم، برای امیرالمؤمنین قابل تحمل نبود کارگزارانش روحیه کاخ نشینی داشته باشند علاوه بر اینکه احتمال داشت از راه حرام، پول خرید آن را به دست آورده باشد.
31. ر.ک: نهجالبلاغه، نامه3.
32. همان، کلمات قصار 325.
33. ر.ک: ابن ابی الحدید، ج17، ص87.
34. ر.ک: نهجالبلاغه، نامه67.
35. همان، نامه53.
36. ابن ابی الحدید، همان، ج17، ص200.
37. ر.ک: نهجالبلاغه، نامه53.
38. ر.ک: همان، نامه 25،26، 51.
39. ر.ک: همان، نامه19.
40. ر.ک: همان، نامه53.
41. ر.ک: همان، نامه53.
42. ر.ک: همان، نامه53.
43. ر.ک: همان، نامه53.
44. ر.ک: همان، نامه 70.
45. ر.ک: همان، نامه 42.
46. ر.ک: همان، نامه 2.
47. ر.ک: همان، خطبه 218.
48. ر.ک: همان، نامه 34 و 35.
49. ر.ک: همان، نامه13.
50. ر.ک: همان، نامه53.
51. ر.ک: همان، خطبه 192.
52. ر.ک: الحرانی، الحسن بن علی، تحفالعقول، ص84.
53. ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه 44.
54. اشعثبن قیس در زمان امیرالمؤمنین، نقش عبدالله بن ابی در زمان رسول خدا را بازی میکرد و سرکرده منافقان بود. ابن ابی الحدید، همان، ج1، ص297.
55. نامه 5; همچنین ر.ک: ابن ابی الحدید، همان، ج14، ص34.
56. همان، نامه 41.
57. ابن ابی الحدید، همان ج15، ص138; نهجالبلاغه، نامه43 و 50.
58. ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه27،29، 34.
59. ر.ک: همان، خطبه 90.
60. ر.ک: مرد نامتناهی، ص146.