سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روایت گر حدیث ما که بدان دلهای شیعیان ما را استوار می دارد، از هزارعابد برتر است . [امام صادق علیه السلام]

انتظار

 
 
تشرف شیخ انصاری محضر حضرت ولی عصر(عج)(یکشنبه 86 مهر 1 ساعت 1:27 عصر )

از قول عالم بزرگوار، صاحب کرامات نادره زمان مرحوم حاج سید علی شوشتری نقل می‌کنند:

رسم من و شیخ مرتضی(ره) این بود که در اوقات زیارتی مخصوص از نجف اشرف به کربلای معلی مشرف می‌شدیم و چند روز می‌ماندیم.

در یکی از روزها که از نجف اشرف به کربلا آمدیم، بعد از گذشت سه روز شیخ مرتضی فرمود:

باید مراجعت کنیم، من هم قبول کردم، وقتی شب شد خوابیدیم. نصف شب متوجه شدم که شیخ از بستر خواب برخاست، وضو گرفت و عمامه بر سر گذاشت و کفش به پا نمود و از منزل بیرون رفت.

با خود گفتم: شاید شیخ اشتباه کرده، خیال می‌کند سحر است و حال آن که نصف شب است و وقت تهجد و نماز شب نیز نیست.

از حیاط بیرون رفت، من هراسان شدم و لباس پوشیدم و به دنبالش بیرون رفتم اما آهسته می‌رفتم که او متوجه من نشود، از کوچه‌های کربلا گذشت تا به دروازه‌ای به نام دروازه «بغداد» رسید، در آن جا خانه کوچک عربی بود.

وقتی شیخ مقابل آن خانه قرار گرفت ایستاد و سلام داد، از داخل خانه جواب سلام داده شد.

شیخ عرض کرد: آیا می‌توانم فردا برگردم.

جواب دادند: آیا آن کار را انجام دادی؟

گفت: خیر .

جواب آمد: برای رفتن مرخص نیستی، فردا را بمان.

عرض کرد: به چشم .

شیخ مراجعت کرد، من قبل از شیخ آمدم و در رختخواب خوابیدم به گونه‌ای که شیخ متوجه نشود.

صبح که شد، به شیخ گفتم: امروز حرکت کنیم.

گفت: خیر.

من از علت آن نپرسیدم، شب شد با خود گفتم: امشب را نباید خوابید، پس در رختخواب دراز کشیدم ولی بیدار بودم تا همان وقت شب رسید.

باز شیخ برخاست، وضو گرفت و عبا بر سر از خانه بیرون رفت، من هم لباس پوشیدم و به دنبال شیخ رفتم به همان نقطه دروازه بغداد و مقابل آن خانه ایستاد. شیخ سلام کرد و جواب آمد.

عرض کرد: حالا مرخصم، و فردا حرکت کنم؟

جواب آمد: مطلب را انجام دادی؟

عرض کرد: آری.

صدا بلند شد: مرخصی.

شیخ مراجعت کرد و من زودتر خود را به رختخواب رساندم و خوابیدم تا شیخ آمد. وقتی صبح شد، حرکت کردیم و چون از دروازه شهر خارج شدیم و در وسط بیابان رسیدیم، گفتم: دو سؤال از جناب شما دارم.

خیال کرد سؤال علمی است، گفت: بگویید.

گفتم:

اولا" چرا باید در صحن و حجرات صحن منزل نفرمایند و در دروازه بغداد، در کوخ (خانه کوچک عربی) منزل نمایند؟

شیخ مثل کسی که هیچ خبر ندارد، خود را به جهل زد و نگاهی به من کرد و فرمود: از چه کسی حرف می‌زنی؟

گفتم: از مولا و آقایمان که آنجا مسکن گزیده، من از قضیه با خبرم، سرّ این مطلب چیست؟

وقتی فهمیدند که من جریان را می‌دانم (چون مرحوم شوشتری صاحب کرامات بوده شیخ گمان کرد از راه کرامت فهمیده است)، جواب داد:

منزل را در صحن قرار نداده‌اند به جهت احترام، چون صحن برای منزلگاه شدن و جای خوابیدن مناسب نیست.

گفتم: سؤال دوم؛ آن مطلب که امام علیه السلام در شب اول فرمود: انجام دادی؟ عرض کردید: نه، و مرخص نفرمودند و شب بعد که سؤال فرمود گفتید: آری، آن چه مطلبی بود؟

شیخ گفت: این از اسرار است.

هر چه سید اصرار کرد، نگفت و از سید پیمان و عهد گرفت که تا زنده است این واقعه را برای کسی نگوید، و سید هم بعد از فوت شیخ(ره) جریان را نقل کردند.

منبع: کتاب تندیس زهد